[ بینوایان ]
تاریخ اولین انتشار 1862 میلادی
داستانی تاریخی اجتماعی از ویکتور هوگو فرانسوی ( 1885-1802 )
به جرأت می توان گفت که رمان بینوایان یکی از ده کتاب بزرگ برگزیده جهان و شاهکار مسلم اندیشه انسانی است و نظیر آن در تاریخ ادبیات همه ملل کمتر نوشته شده .
کتابی است که از زندگی مردم قرن نوزده فرانسه را حدوداً از سالهای 1815 تا 1833 و به عالیترین شیوه و روشن ترین کلام ممکن ترسیم کرده است .
بینوایان به گفته نقادان ادبی رمانی است لبریز از پژوهشها و بررسیهای اخلاقی ، فضیلت یا رذالت بشر که یکجا و به صورت مبسوط مورد تحقیق قرار گرفته است .
آنچه مسلم است که هوگو نویسنده ای است اخلاق گرا و همه جا در میزان داوریش کفۀ خوبیها را بر بدی پیروز می گرداند.
با وجود خلق چندین قهرمان در این اثر بزرگ اما سرنوشت قهرمانان داستان با هم پیوسته و عجین شده است .
با وجود نمایش جلوه های حقیقی زندگانی مردم آن دوره و آن عصر ، فصول و بخش های مختلف کتاب از عشق های خیال انگیز و رمانتیک موج می زند .
"رشید نبهانی"
هنگامی که ما به رسانه هایمان ارج نمینهیم و اندیشه ، تحلیل ها و نگاههایمان را در رسانههای غیر بومی منعکس میکنیم و سپس با چهرهای نشأت گرفته از غرور، در پُز فانتزی ژورنالیستی متوهم، غرق میشویم، در قدم اول، بیاراده نزد خودمان ریشههای نوپای رسانههای بومی را به تحقیر و نقد مخرب ذهنی میسوزانیم، چرا که قیاس رسانههای وابسته به ارگانهای مختلف و متمول با حجم انبوهی از توجه از سوی مخاطبین خاص این رسانهها سبب می شود که فرد را در جایگاهی قرار دهد که دیگر نه میتواند و نه میشود که به حوزههای پایین دست، نگاهی بیندازد و در راستای تنومند کردن آنها دستی به آستین خود بکشد...
و از سوی دیگر مشکل از جایی به حد بحرانی خود نزدیک میشود که مخاطبین این اقلیم ( عوام مردم ) نیز ناخودآگاه چشمهایشان در درجه اول در خلاء وجود یک رسانه قدرتمند بومی متوجه رسانههای پر مخاطب دیگر میشود .
در آسیبشناسی این معضل نه چندان کوچک میبینیم چه در رسانههای بزرگ و پر مخاطب و چه در پایینترین سطح آن دائما در "خود تحقیری" غلط میخوریم ، در جریان رسانههای بزرگ و پُر مخاطب که باشیم همه چیز فراموشمان میشود چرا که برای تغییر و بهتر شدن (از دید آن جریان) مجبور خواهیم بود به اراده آن رسانهها در هر جهتی که بخواهند دُمی تکان دهیم، در واقع تعریف این فراموشی، مبدل شدن به چیزی غیر از واقعیت خود است و یا در نگاهی تخفیفی، جابجایی درجه اهمیت در شاخصهای مختلف اجتماعی از عینکی که بر روی چشمانمان قرار داده شده است، سنجیده میشود و در پایینترین سطح آن نیز نفهمیده شدن، تخریب و یأس را با ما همراه میکند.
در این صورت اگر اهالی رسانهای ما بتوانند خودشان را ملزم کنند که در رسانههای داخلی ورود کنند قطعا نگاه عموم مردم به رسانههای داخلی و بومی منعطف خواهد شد و حتی رسانههای خارج از این اقلیم، وادار خواهند شد برای شنیدن صدای بخشی از جامعه بزرگ این کشور به منابع و رسانههای بومی و مستقل رجوع کنند و در پایان به کلام عجیب هردر اشاره میکنم که میگوید :
" ارسطو از ((آنان)) است و لایب نیتس (فیلسوف و ریاضی دان آلمانی/1716-1646)، از ((ما)) ، لایب نیتس با ما آلمانی سخن میگوید، نه سقراط یا ارسطو ...
ارسطو اندیشمند بزرگی بود، ولی ما نمیتوانیم به عصر او برگردیم، دنیای او دنیای ما نیست ."
و این یعنی پایان تحقیر، بازگشت اعتماد به نفس به جامعه و نُخب آن و شروع تغییری بزرگ .
" محمد نبهان ، 16 آگوست 2017 "
«ادوارد سعید» در کتاب «شرقشناسی» که در سال 1978 تالیف و منتشر شد، نحوه بازنمایی شرق در غرب را بررسی و نقد میکند. سعید در «گفتمان شرقشناسی»، ویژگیهای گفتمانِ آن بخش از دانش را توضیح میدهد که در قرن نوزدهم میلادی توسط محققانِ تعلیمدیده، سفرنامهنویسان، شاعران و رماننویسان پدید آمد. دانشی که عملا شرق را نه به عنوان جامعه و فرهنگی که بر اساس شرایط خود عمل میکند، بلکه همچون مخزنی برای دانش غربی ساخت.
ادوارد سعید در «شرقشناسی» که نمونه بارز و ماندگاری در مطالعات پسااستعماریست معتقد است توصیفی که از کشورهای استعمارشده ارائه میشد به گونهای بود که آنها را خوار جلوه میداد؛ آنها را به عنوان تصویری منفی، به عنوان «غیر» یا «دیگر» میساخت؛ تا تصویری مثبت و متمدن از جامعه غرب ارائه شود.
سعید در مطالعات مربوط به تصویر کلیشهای اروپاییان از شرق، مینویسد: «شرقشناسی» بدون آنکه کشورهای شرق را آنگونه که هستند، بازتاب دهد، گفتمانیست که فرهنگ اروپایی توانست شرق را از لحاظ سیاسی، جامعهشناختی، نظامی، ایدئولوژیکی، علمی و تخیلی در دوران پس از روشنگری، اداره، کنترل و حتی تولید کند.
سعید از راه بررسی نوشتههای پژوهشگران، بایگانیهای دیپلماتیک، سفرنامهها و آثار ادبی نشان میدهد که چگونه اروپاییان در دوران پس از عصر روشنگری، نخست «شرق» را به گونهای «نوشتاری» تصاحب کردند. وی عقیده دارد که این تقاضا از طریق گفتمان تفاوت، که سعید آن را شرقشناسی میداند امکانپذیر شد. به گفته سعید، شرقشناسی به عنوان مجموعهای از دانش و نظام بازنمایی توانست شرق را همچون «دیگر تمدنی» خاموش اروپا تصویر کند.
سعید در صفحهی 217 کتاب خود مینویسد: «اظهارنظرها و مواضع «شرقشناسانه» معاصر، مطبوعات و ذهن عوام را پُر کردهاند. برای مثال، در مورد عربها این طور تصور میشود که آنان شترسواران تروریست و شهوتپرستی هستند که زنهایشان به بینیهای خود حلقههای آویزان میکنند و ثروت بیکران و ناحق آنها نیز توهین و هتک حرمتی به تمدن واقعی است. این اظهارات نشان میدهد که با وجود آنکه مصرفکننده غربی از نظر کمی به یک اقلیت [در مقایسه با کل جمعیت جهان] تعلق دارد، این حق را دارد که اکثریت مطلق منابع عالم را به خود اختصاص دهد یا مصرف نمایید. چرا؟ بدین خاطر که او، برخلاف «انسان شرقی»، انسان حقیقی و واقعی است».
سعید در ادامه میافزاید: «امروزه هیچ مورد و مثالی بهتر از آنچه «نور عبدالملک» به نام «تفکر سلطهجویانه تملک اقلیتها» و «انسانمداری توام با اروپا محوری» میخواند، وجود ندارد: یک سفیدپوست طبقه متوسط غربی بدین امر که نه تنها مدیریت و بلکه مالکیت دنیای غیر سفیدپوستان حق [خدادادی] اوست اعتقاد کامل دارد، صرفا بدین خاطر که بنا بر تعریف آن افراد و «انسانهای شرقی» کاملا به اندازه ما «غربیها» انسان نیستند. مثالی از این نابتر از تفکری غیرانسانی نمیتوان به دست داد (سعید، 1371: 217).
سعید معتقد است موقعیت فرودستی که شرقشناسی به شرق نسبت میدهد، همزمان در خدمت شکلدادن به موقعیت برتر غرب است. احساسیبودن، فقدان عقلانیت، بدویت و جباریت شرق، غرب خردورز، دموکرات و پیشرفته را میسازد. غرب همیشه به عنوان «مرکز» عمل میکند و شرق یک «دیگری» حاشیهای است که صرفا از طریق وجودش، مرکزیت و برتری غرب را تایید میکند.
ادریس
محمد نبهان
«ادریس» صدای گرمیست که از جنوب برخواسته. از کنار کتابها، مجلهها، روزنامهها، یادداشتها، کلمات و هر آن چیزی که با قلم و کاغذ سر و کار داشته باشد. به سادگی نمیگذرد همه چیز را به چالش میکشد و خود را ملزم به بندهایِ پوسیده بیاعتبار نمیکند.
محوریت تمرکز خود را اخلاق، قانون و منطق میداند و در مقابل رای مخالف لجاجت به خرج نمیدهد، به حذف و تخریب اعتقادی ندارد و در راستای نوگرایی و اصلاح اندیشه حاکم بر جامعه به اختلاف رای و تنوع آراء معتقد است.